چند نمونه از شوخطبعیهای پیامبر با اصحاب و یارانش
google.com –
پیامبر به یک پیرزن گفت پیرزنها وارد بهشت نشوند و بعد اضافه نمود هارهارهار، پیرزن که ناراحت شده بود رفت دم ِ در تا کمی کفر بگوید، بلال وی را دید، گفت چه شده؟ پیرزن گفت به تو چه ذرت. بلال گفت بیتربیت. رفت نزد پیامبر. به وی گفت این پیرزنه چش است؟ پیامبر گفت نه خیر گوش است، هارهارهار. بلال گفت نه جدی. پیامبر گفت به وی گفتم که به بهشت نمیرود، چون پیرزن است. بلال گفت ای بابا. پیامبر گفت سیاهان نیز به بهشت نروند، بلال گفت واقن؟ ذرتها چی؟ پیامبر گفت ذرت ها میروند جهنم پاپ کُرن میگردند، هارهارهار. بلال بر آشفت آمد برود اذان بگوید اما بعد گفت کیون لقشون به من چه اصن. بعد عباس عموی پیغمبر و پسر کوکب خانوم آمد و گفت این عنآق(بلال)چرا اذان نگفت؟ پیامبر فرمودند که او کم جنبه است. و اصافه کردند که نزد خدا کم جنبهها قدر تخم چپ هم ارزش ندارند. عباس گفت حالا چی شده بود؟ ...
- وارد شوید یا عضو شوید تا بتوانید نظر دهید.
- ادامه مطلب